درمورد مفهوم حریم خصوصی نیز آگاهی کافی داشتند. خیلی سریش بودند سرکج کرده، دقالباب میکردند و به یک معامله پایاپای نیز راضی بودند؛ یعنی برنج و روغن هم میدادی برایت دعا میکردند. گداهای امروزی اما شبجمعه که هیچ، هفتهای 7روز 2شیفت کار میکنند. حریم خصوصی هم برایشان معنی و مفهومی ندارد. از درهای پارکینگ وارد منازل مسکونی شده و در هر طبقه زنگ منزل ساکنان را به صدا در میآورند. آن هم به بهانه جمع کردن اعانه و گرفتن یک بشقاب غذا. با وجود این اگر یک بشقاب غذا تعارفشان کنید به تریجِقباشان بر میخورد. به هرحال از آنجا که حساب نیازمند از گدا زمین تا آسمان توفیر میکند بهتر است کمکهای خود را به افراد نیازمند بدهید و هربار مراقب باشید درهای پارکینگ پشتسر شما بسته شده و غریبهای وارد نشود. به هر حال «گدارو که رو بدی صاحبخونه میشه».
خریدار پرمدعا
این اواخر یک مورد جدید به فهرست بلندبالای فخرفروشی افراد پرمدعا اضافه شده است. آنها در نبود جای پارک، داخل پیادهرو آمده و درست جلوی ویترین مغازهای که قصد خرید از آنرا دارند پارک میکنند. در پاسخ به اعتراض صاحبمغازه نیز بادی به غبغب انداخته، مدعی میشوند که فقط مشتری فروشگاهها و مراکز خریدی میشوند که یا پارکینگ اختصاصی دارند یا اجازه میدهند جلوی مغازه آنها و البته داخل پیادهرو پارک کنند. در مواجهه با این ادا و اطوارها، مغازهداران 2 گروه هستند. گروه نخست برای از دست ندادن مشتری هم که شده، دست رد به سینه وی نمیزنند. با وجود این گروه دوم برای حفظ وجهه خود و حقوق دیگران این خواسته نابهجا را نمیپذیرند. البته از آنجا که خودروی مشتری رانده شده دیگر جلوی ویترین مغازه را نیز نمیگیرد، مغازهدار میتواند پیش خود بگوید«کلاغ از باغمون قهر کرد، یک گردو منفعت ما».